نقد ادعای نسخ اسلام بر پایه منابع بابیت و بهائیت
نسخ شریعت اسلام در جریان بابیت و بهائیت، از فتنه بدشت کلید خورد و پس از آن به گوش علی محمد شیرازی رسید و او تأیید کرد؛ سپس ادامه یافت و علی محمد شیرازی و حسین علی نوری بر پایه این اقدام از نبوت و رسالت و در پی آن شریعت تازه سخن راندند.
در این نوشتار به نقد ادعای نسخ شریعت اسلام توسط بابیت و بهائیت پرداخته می شود:
الف. بر اساس گزارشهای تاریخی بهائیت، علیمحمد شیرازی برای پیروان خود در بدشت، تنها پیام محبت فرستاد،(۱) زیرا از اِعلام نسخ اسلام در بدشت آگاه نبود؛ بلکه پس از خودسری سران بابیت در طرح نسخ اسلام است که در کارِ انجامشده قرار میگیرد و مُهر تأیید بر آن میزند. شوقی افندی در این باره مینویسد:
«حضرت باب بنفسه المقدّس هنگامیکه هنوز در مخالب اعداء اسیر و مبتلا بودند، در حضور ولیعهد زمان و جمعی از علماء اعلام و رؤساء شیخیّه، در عاصمه آذربایجان دعوی خویش را اعلان، و با اظهار مقام قائمیّت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک قیام پیروان خود را در احتفال بدشت تأیید، و نظرات و معتقدات آنان را نسبت به شریعه الهیه تقویت و تصویب فرمودند. باری در اثر این اجتماع، نفخه صور دمیده شد و طلوع دور بدیع افول شرع قدیم را اعلام نمود.»(۲)
بر این اساس، نخست پیروان بابیت تصمیم گرفتند و اعلام استقلال امر کردند. سپس، علیمحمد شیرازی را مطلع کرده و به تصویب و تائید او رساندند. آیتی در این باره مینویسد:
«در خاتمه، قرار شد که قضیه را به ماکو بنویسند و حکم فاصل از خود باب بطلبند و چنین کردند.»(۳)
ب. علیمحمد شیرازی از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۴ق، از ادعای ذکریّت(۴) و بابیت فراتر نرفته بود. وی در سال ۱۲۶۴ق بود که برای نخستینمرتبه ادعای مهدویّت و قائمیّت خود را آشکار ساخت(۵) و در میان علمای تبریز گفت:
«منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید.»(۶)
ازاینرو، آیتی در گزارشهای خود مینویسد:
«مریدان علیمحمد، در شورش قلعه طبرسی مازندران و شورش زنجان ـ که مدتها پس از گردهمایی بدشت رخ داد ـ از مسلمانی دَم میزدند و نماز میگزاردند و از بابیت علیمحمد جانبداری میکردند.»(۷)
بابیان دیروز و بهائیان امروز، همیشه علیمحمد شیرازی را «باب» خواندهاند(۸) و با این عنوان، برایش کتاب نوشتهاند.(۹) بر این اساس، علیمحمد شیرازی و پیروانش مدتها پس از گردهمایی بدشت نیز از اسلام دَم میزدند و احکام آن را به جا میآوردند و این خود، دلیل روشنی است که نسخ شریعت اسلام و دیگر رخدادهای گردهمایی بدشت، مورد پذیرش یاران بابی علیمحمد شیرازی نیز نبوده است.
ج. معرفی پیامبر پیشین در کنار معجزه و قراین و شواهد دال بر نبوت، از راههای شناخت انبیای الهی است که هر مدعی نبوتی میتواند از این راهها برای معرفی خود و اثبات ادعایش بهره گیرد. ازاینرو، حسینعلی نوری نیز که مدعی نبوت است، در پی بشارتی از پیامبر اسلام بود و با اصرار فراوان، اثبات مهدویت علیمحمد شیرازی را پیگیری میکرد تا بشارت او بر ظهور «من یظهره الله» را با ادعای نبوت خود مطابقت دهد.(۱۰) ازاینرو، بهائیان علیمحمد شیرازی را مبشر بهائیت میخوانند. البته بر فرض پذیرش مهدویّت علیمحمد شیرازی، کار بر مدعیان نسخ اسلام دشوارتر میشود؛ زیرا مهدی موعود، دوازهمین پیشوا و پاسدار شریعت اسلام است که مردم را به آن فرامیخواند؛ نه ناسخ اسلام و آورنده آیین تازه؛ چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:
«قائم از فرزندانم، نامش نام من است و کنیهاش، کنیه من است و شمائلش، شمائل من است و روشش، روش من است. مردم را بر ملت و شریعت من وادارد و به کتاب پروردگارِ بلندمرتبهام دعوت کند.»(۱۱)
پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم)، ائمه (علیهم السلام) پس از خود را دوازده تن معرفی میکند که اولشان علیبنابیطالب(علیه السلام) و آخرشان قائم موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و ایشان خلفای پیامبر و اوصیا ایشان و حجتهای خدای سبحان بر امت آن حضرت هستند. پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی میفرماید:
«امامان بعد از من، دوازدهاند؛ اوّل ایشان، علىبنابىطالب و آخر ایشان، قائم است. ایشان خلیفههاى من و وصیّان من و ولیان من و حجتهاى خدا بر امت من هستند. بعد از من، هرکه به ایشان اقرار کند، مؤمن است و هرکس ایشان را انکار کند، کافر است.»(۱۲)
بر اساس این روایت، حضرت محمد۹ قائم موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دوازدهمین خلیفه و وصی خود بر امت اسلام معرفی میکند و هیچیک از یازده وصی پیش از قائم موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ادعای شارعیت یا نسخ اسلام نکردهاند. علیمحمد شیرازی نیز در نوشتههای سال ۱۲۶۲ق خود، بر پاسداری ائمه اطهار: از شریعت اسلام اعتراف میکند:
«حفظ دین و اهل آن را به چهارده نفس مقدس فرموده و بعد از آنکه اهل دین به اوّل سنه بلوغ رسیده، غیبت از برای حجت خود امر فرموده.»(۱۳)
بنابراین، ادعای نسخ اسلام بهائیت، نه تنها ثابت نمیشود؛ بلکه با چند تناقض نیز روبهرو میگردد.
د. علیمحمد شیرازی و حسینعلی نوری، در موارد بسیاری به خاتمیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و شریعت اسلام اعتراف کردهاند که نمونههایی از آنها را گزارش میکنیم:
ـ علیمحمد شیرازی در سال ۱۲۶۲ق، پیش از آشنایی و الگوگیری جدی از جریانهای پیشین، درباره نسخنشدن اسلام و ماندگاری احکام این شریعت الهی و پاسداری چهارده نفس مقدس از این شریعت، مینویسد:
«نفس دین و اهل آن، به قدرت الله ترقی نمودهاند تا یوم ظهور حقیقت محمدیه که مقام دین و اهل آن به مقام «فکسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر» رسیده بوده، «فتبارک الله احسن الخالفین» و از این جهت است نسخ شرایع و ملل، لاجل آنکه تکلیفی که به یوم نطفه بوده، هرگاه به یوم مضغه شود، محض ظلم است و بعد از آنکه تکلیفی که به مقام خلق لحمیه تعلق گرفت، به علت اینکه تبدیلی از برای او مقدر نشده، این شریعت مقدسه (اسلام) هم نسخ نخواهد شد؛ بل «حلال محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حلال الی یوم القیمة وحرام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حرام الی یوم القیمة.» و بعد از آنکه نطفه دین و اهل آن به مقام خلق انسانیت رسید، خداوند عالم ایشان را تکلیف به اوامر دین مبین فرموده و تا به بلوغ مشعر توحید نرسیده، حفظ دین و اهل آن را به چهارده نفس مقدس فرموده و بعد از آنکه اهل دین به اوّل سنه بلوغ رسیده، غیبت از برای حجت خود امر فرموده و خلایق را حکم به اتباع حجت خود فرموده تا اینکه به مجاهدات نفس ترقی به مقام علم و اجتهاد برای ایشان حاصل شود.»(۱۴)
بر اساس این اعتراف علیمحمد شیرازی، شریعت اسلام نسخ نخواهد شد و احکامش تا قیامت جاودان خواهد بود. پس، دین جدیدی که ناسخ اسلام و احکام آن باشد، نخواهد آمد و ادعای نسخ اسلام توسط بهائیان، باطل و بیهوده است.
ـ حسینعلی نوری در حمد و ثنای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاتمیّت ایشان و سلام بر امامان مذهب شیعه مینویسد:
«سلام و درود بر آقای اهل عالم و پرورشدهنده امتها! کسی که به او نبوت و رسالت پایان یافته و بر خاندان و یارانش سلام و درود دائمی و ابدی و سرمدی باد!»(۱۵)
نوری در این جمله، هم به ختم رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف می کند و هم به ختم نبوت. بنابراین، هیچ صاحب شریعتی برای نسخ اسلام نخواهد آمد و ادعای بهائیان درباره نسخ اسلام، با این کلام بهاء در تعارض خواهد بود.
ـ اشراق خاوری در گزارشی درباره خاتمیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) مینویسد:
«در قرآن سوره الأحزاب، محمّد رسول الله را خاتم النبیین فرموده. جمال مبارک ـ جلّ جلاله ـ در ضمن جمله مزبوره میفرمایند که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم، از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله که خاتم النبیین بود، ختم گردید و این، دلیل است که ظهور موعود عظیم، ظهور الله است و دوره نبوت منطوی گردید؛ زیرا رسول الله خاتم النّبیین بودند.»(۱۶)
بر مبنای این اعتراف، حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) ، خاتم پیامبران و شریعت اسلام، آخرین شریعت الهی است. پس، دین جدیدی نخواهد آمد که ناسخ شریعت اسلام باشد و ادعای نسخ اسلام توسط بهائیت، باطل است.
ﻫ. بر فرض پذیرش بابیت و شارعیّت علیمحمد شیرازی و قبولِ نسخ اسلام با ادعای شریعت تازه وی، او بابیت را به عنوان شریعت جدید پس از اسلام آورد که بهائیان بر اساس ایده هزارهگرایی در پی اثبات نسخ اسلام و ظهور شریعتی به نام بابیت برآمدند.(۱۷) همه تلاش نوری و زرینتاج بر آن بود که در همایش بدشت، استقلال بابیت را اعلام کنند. ازاینرو، نوری مسلک بابیت را دین مستقل میخواند:
«حضرت اعلی به منظور اثبات استقلال دور جدید و نیز برای آمادهساختن زمینه جهت ظهور قریب الوقوع جمال قدم، احکامی بسیار دشوار و شدید نازل فرمودند. اگرچه اغلب این احکام هرگز به مرحله اجرا در نیامد، ولی نفس نزول این احکام، دلالت بر استقلال آیین حضرت اعلی داشت.»(۱۸)
اما سیزده سال پس از اعدام علیمحمد شیرازی، در سال ۱۲۷۹ق از نبوت خود سخن میگوید(۱۹) و پیش از گذشت هزار سال، مسلک بابیت و احکام آن را نسخ میکند:
«در کتاب مبارک بیان، محو کتب بر مؤمنین فرض گردیده بود؛ مگر کتبی که در اثبات امر و شریعت الله نوشته شده باشد. جمال اقدس ابهی، این حکم را نسخ فرمودهاند.»(۲۰)
همچنین، او مینویسد:
«قد رفع اللّه ما حکم به البیان فی تحدید الأسفار.»(۲۱)
بنابراین، یا باید گفت ایده هزارهگرایی، درست است؛ که در نتیجه، ادعای نبوت و نسخ بابیت توسط حسینعلی نوری، باطل است. یا اینکه باید بگوییم ایده هزارهگرایی، صحیح نیست؛ که در این صورت، ادعای بابیان و بهائیان درباره نسخ اسلام، باطل است.
و. در پایان نیز اشاره به این نکته، خالی از لطف نیست که پیروان علیمحمد شیرازی نیز به بهانه رسیدن به مهدی موعود، در پی او به راه افتاده بودند و او را به عنوان ناسخ شریعت اسلام نمیپذیرفتند؛ زیرا پس از اِعلام نسخ اسلام توسط زرینتاج، بسیاری از پیروان علیمحمد از او دست کشیدند:
«حضّار از ملاحظه این منظره، سخت دچار حیرت و دهشت گشتند و حضور وی را به نحو مذکور در جمع نفوسی که حتّی مشاهده سایهاش را مردود و ناصواب میشمردند، خلاف عفاف و معارض با اراده حضرت خفیّ الألطاف محسوب داشتند. خوف و غضب، افئده را فرا گرفت و قدرت تکلم از جمیع سلب شد؛ به حدّی که عبدالخالق اصفهانی از کثرت هیجان و اضطراب، با دست خویش گلوی خود را چاک داد و درحالیکه آغشته به خون بود، دیوانهوار خویش را از آن صحنه مهیب دور ساخت. برخی دیگر از اصحاب نیز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهی کشیدند و رفض آداب و سنن سالفه را نپسندیدند.»(۲۲)
ازاینرو، پس از فتنه بدشت و نسخ اسلام توسط قرةالعین نیز پیروان علیمحمد شیرازی دست از اسلام برنداشتند. آیتی مینویسد:
«قدوس فرمان داد که زودتر از شبهای دیگر به اذان و مناجات و تلاوت قرآن پردازند؛ چه که عادت هرشبه ایشان بر آن بود که قبل از صبح، کلاً برخاسته با صدای بلند به تلاوت قرآن و دعا میپرداختند و حتی گاهی صدای ایشان به گوش سپاهیان میرسید و یکی از منصفین ایشان، گفته بود که انصافاً اگر کفر آن است که اهل قلعه دارند و اسلام این است که ما سپاهیان داریم، باید از اسلام بیزار و کفر را خریدار شد؛ زیرا از قلعه هرشب صدای دعا و نماز و قرآن به گوش میرسد.»(۲۳)
بر اساس ادله، شواهد و اعترافهایی که از آثار بابیت و گزارشهای بهائیان بیان شد، ادعای بابیت و بهائیت مبنی بر نسخ اسلام، باطل است، زیرا از یک سو، این ادعا نتیجه خودسری بابیانی بوده است که بدون اطلاع علیمحمد شیرازی مطرح شده است. از سوی دیگر، این ادعا همزمان با ادعای بابیت علیمحمد شیرازی و پیش از اعلان ادعای نبوت یا حتی مهدویّت وی مطرح شده است و در هیچ دین و آیینی، یک واسطه (باب)، حقّ نسخ یک شریعت را نداشته است و از جهت دیگر، نسخ بابیت توسط بهائیت، پیش از گذشت هزار سال از ادعای نسخ شریعت اسلام توسط علیمحمد شیرازی، با دستاویز بهائیان به ایده هزارهگرایی در تناقض است و در نهایت، ادعای نسخ اسلام که توسط بهائیت مطرح میشود، با اعترافات علیمحمد شیرازی و حسینعلی نوری مبنی بر خاتمیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ، تناقض دارد.
بر این اساس، ادعای نسخ شریعت و احکام اسلام که از سوی بابیت و بهائیان بیان میشود، نه تنها حقانیت این دو جریان را ثابت نمیکند، بلکه از تناقضهایی پرده برمیدارد که به نفی آنها میانجامد.
پانوشت
۱. مطالع الانوار، ص ۲۲۲.
۲. قرن بدیع، ص ۹۷.
۳. الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱.
۴. ذکریّت، از جمله ادعاهای علیمحمد شیرازی است؛ یعنی خود را مفسر قرآن کریم میدانست. او با سوء استفاده از آیاتِ ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر﴾ (سوره نحل، آیه ۴۳) و ﴿ذِکْرٌ لِلْعالَمین﴾ (سوره تکویر، آیه ۲۷)، اعلام کرد: مراد از ذکر در این آیات، من هستم.
۵. قرن بدیع، ص ۹۹؛ همچنین نک: محمد علی پرهیزگار، فصلنامه انتظار موعود، شماره ۵۳.
۶. نقطة الکاف، ص ۱۳۵.
۷. الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ص ۱۶۳ و ۱۹۵.
۸. حضرت نقطه اولی، ص ۱۴۲.
۹. محمدحسینی، نصرتالله، حضرت باب.
۱۰. ایقان، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۸.
۱۱. کمالالدین وتمام النعمة، ج ۲، ص ۴۱۱.
۱۲. عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۹.
۱۳. صحیفه عدلیه، ص ۹.
۱۴. همان، ص ۸ ـ ۹.
۱۵. الواح مبارکه حضرت بهاءالله؛ اشراقات، ص ۲۹۳.
۱۶. رحیق مختوم، ج ۱، ص ۱۰۶.
۱۷. گلگشتی در قرآن مجید، ص ۴۳ ـ ۴۴.
۱۸. اقدس، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱.
۱۹. دیانت بهائی، ص ۵۶.
۲۰. اقدس، ص ۱۸۰.
۲۱. همان، ص ۱۲۳.
۲۲. قرن بدیع، ص ۹۵؛ الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ص ۱۳۰.
۲۳. الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ص ۱۶۳.
منبع: محمّد علی پرهیزگار، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ۷۰، تابستان ۹۶.
پیگیری مقالات در تلگرام با کلیک روی آدرس زیر: